«نامزد جایزه نبیولا سال ۲۰۱۶ برای بهترین داستان کوتاه»
الف) سر راهت به محل کار از مخزن آبکِشت میانبر میزنی و متوجه میشوی بوتههای گوجهفرنگی پر از حشرات خزندهایاند شبیه سوسکهای مینیاتوری. یکی از حشرات جَلدی از پایت میکشد بالا. با دست میزنی میاندازیاش. دستت را میگزد. جای گزیدگی کبود میشود و باد میکند.
به خاطر گل روی جاذبه مصنوعیای که قوانین فیزیک را نقض میکند، ولی به طور شگفتانگیزی همچنان در ایستگاههای واسط داستانها رواج دارد، در راهرو فلزی بلند میدوی و خودت را به درمانگاه میرسانی. علامت جلوی در درمانگاه «زمان از مرگ آخرین بیمار:» را نشان میدهد که جلویش صفر ساعت نشسته است. اگر همچنان وارد درمانگاه میشوی، برو به پ. اگر میخواهی جای دیگری دنبال درمان بگردی، برو به ب.
ب) تو در یک ایستگاه فضایی واسط مداری وسط راه زحل به اورانوس هستی. درمانگاه دیگری هم در دسترس نیست. برو به پ.
چرا هنوز داری این را میخوانی؟ قرار است بروی به پ. مطمئنی که نمیخواهی داخل درمانگاه بروی؟ نه؟ باشد! برگرد به بخش خودت و در پایگاه داده ایستگاه دنبال درمانی برای گَری کبودِ ورم کردهای که الان دیگر به همه بازویت سرایت کرده بگرد. بیشتر مدخلهای پایگاه داده قطع عضو را تجویز میکنند. جوشهایت خیلی وخیم به نظر میرسند و احتمالاً مجبوری به پ بروی، ولی اگر مصراً از رفتن به درمانگاه خودداری میکنی، برو به ی و به مرگی ناگوار و دردناک بمیر.
پ) توی درمانگاه پیامی از بلندگوها پخش میشود: «به درمانگاه ایستگاه واسط میانسیارهای خوش آمدید. لطفاً اسمتان را روی تخته دستی بنویسید. بیماران به ترتیب ورود معاینه میشوند. اگر موردتان اورژانس است، ببخشید، احتمالاً دهنتان سرویس است. زمان انتظار فعلی شش ساعت.» پیام بیپایان و به نوبت به یک دوجین زبان پخش میشود.
تخته دستی با خلط سبزرنگی پوشیده شده، احتمالاً مال یک میمونحلزون زحلی است. موجودات بیاندازه بیادبی هستند، همیشه گرسنه و به شدت تندمزاج. مایع لزج را با آستین پیراهنت پاک و اطلاعاتت را وارد میکنی. تخته با صدای بشاشی چهچهه میزند: «شما شماره ۲۸۳ در صف انتظار هستید. اگر سالن انتظار را ترک کنید، به آخر صف منتقل خواهید شد. اگر فیزیولوژیتان با انتظار طولانی در یک اتاق سازگار نیست، میتوانید یک ردگیر همراه درخواست کنید و در یکی از اتاقهای ماهوارهای ما منتظر بمانید. زمان انتظار برای ردگیر همراه، چهار ساعت.»
اگر تصمیم گرفتهای در سالن انتظار بمانی، برو به ت. اگر یک ردگیر همراه درخواست میکنی، باز هم برو به ت، چون شانسی برای گرفتنش نداری.
ت) تخته دستی را به بیمار پشت سری میدهی، یک فضامور تَرمَندی ۱Tarmandian Spacemite از مستعمرههای معدنکاو. همان زمان که تخته را میدهی، متوجه میشوی دارد یک رسید چاپ میکند. صدای چاپ واکنش شکارگری فضامور را تحریک میکند و او تخته دستی را میخورد.
«بیماران توجه کنند، تخته دستی گم شده است. بیماران به ترتیب ورود معاینه میشوند. لطفاً به ترتیب شمارهای که روی رسیدتان چاپ شده صف بکشید. اگر رسید ندارید، باید صبر کنید و زمانی که یک تخته جدید سرهم شد، ثبت نام کنید.»
اگر منتظر یک تخته دستی جدید میمانی، برگرد به پ. اگر آن قدر باهوشی که متوجه شدی که برگشتن به پ حلقهای ایجاد میکند که به پیشبرد داستان کمکی نمیکند، برو به ث.
ث) به جای این که در صف منتظر بمانی، از آشوب سالن انتظار استفاده میکنی تا به ایستگاه پرستاری بروی و درخواست درمان کنی. ایستگاه دو پرستار دارد، یک انسان خسته و یک دودوی اورانوسی. قد دودو تقریباً دو برابر تو و سر تا پایش خز قهوهای تیره است و به زبانی حرف میزند که فقط از حروف و، د، ت، ب و پ تشکیل شده است. اگر با پرستار انسانی حرف میزنی، برو به ج. اگر با دودوی اورانوسی قهوهای گنده حرف میزنی، برو به چ. در ضمن، نیشت رو ببند. این سیاره «اورا نوس» تلفظ میشود، نه «اور انوس.» ۲بازی لفظی با کلمه Uranus و استفاده از «urine iss» در مقابل «your anus».
ج) پرستار انسان کبودی بدریخت جوشهای روی بازویت را میبیند و ازت میخواهد خودت را در اقامتگاهت قرنطینه کنی. اگر نصیحتش را میپذیری، برگرد به ب. متوجه همه حلقههای توی داستان شدی؟ این حلقهها بیفایدگی غایی تلاش برای دریافت مراقبت پزشکی را شبیهسازی میکنند. چرا هنوز اینجا ایستادهای؟ برگرد به ب. دفعه بعد که به ایستگاه پرستاری آمدی، یادت باشد پرستار غیرانسان را انتخاب کنی.
چ) سمت پرستار اورانوسی میروی و یک مشت کلمه بلغور میکنی که به «وو» ختم میشوند، که البته نزدیکترین تخمینات از زبان دودویی است. راستش را بگویم، کارت یک جورهایی توهینآمیز است. دودوها تمدنی کهنتر از بشر دارند و زبان پرظرافتی که از فرهنگ بیگانه پیچیدهای آکنده است. چرا انتظار داری یک ردیف تصادفی از کلماتی که به «وو» ختم میشوند به درد ارتباطی معنادار بخورند؟
خوشبختانه پرستار جواب این شوخی زمخت با زبانش را نمیدهد، پس بازویت را دراز میکنی و جوشهای کبود را نشانش میدهی. او با یک گاز همه بازویت را میخورد و جای بریدگی را هم با بزاق به شدت اسیدیاش داغ میکند. دیگر جوشی در کار نیست. اگر فکر میکنی درمان شدهای، برو به ه. اگر به امید دریافت یک بازوی مصنوعی در درمانگاه میمانی، برو به ح.
ح) میروی پیش پرستار انسان و میپرسی که آیا یک بازوی مصنوعی میشود پیدا کرد. یک دسته فرم بیست و چهار برگی میدهد دستت که پر کنی. دودو دستی را که معمولاً با آن مینویسی خورده است. اگر همه فرمها را با دست باقی ماندهات پر میکنی، برو به خ. اگر، به این امید که کسی متوجه نمیشود فقط فرم اول را پر میکنی و باقی را خالی میگذاری، برو به خ.
خ) پرستار فرمها را میگیرد و میچپاند توی یک پوشه. تو را از یک راهرو میگذراند و به اتاق معاینهای میبرد که پر از سرنگ و ابزار کالبدشکافی است. بعد راهنمایات میکند: «همه لباسهات رو در بیار و این روپوش رو تنت کن. الان یکی میآد معاینهات کنه.» اگر کاری را که پرستار گفت میکنی، برو به د. اگر لباسهایت را در نمیآوری، بروه به ذ.
د) اتاق معاینه سرد است و روپوش هم سه سایز کوچک و هم به نازکی یک برگ کاغذ است. بعد از این که مینشینی متوجه میشوی کاغذ کشیده شده روی میز معاینه عوض نشده و پر از حشرات ریز خزندهای است که شبیه سوسکهای مینیاتوری هستند. نشستن تصمیمی است که عملاً به گزیده شدن باسنت میانجامد. اگر فریادزنان میپری و میزنی حشرات را از روی پوستت میاندازی، برو به ر. اگر به آرامی حشرات را با دستت کنار میزنی و بعد فریاد میزنی کسی بیاید و اتاق را تمیز کند، برو به ر.
ذ) سه ساعت بعد دکتر میآید. از این که میبینی انسان است خیالت راحت میشود. از او میپرسی که میتواند برایت یک دست مصنوعی تجویز کند. میگوید نه و چیزی در مورد فرمهای تخصیص منابع بلغور میکند و میرود. اگر امتناعش را میپذیری و تصمیم میگیری خودت را درمان شده حساب کنی، برو به ه. اگر توی راهرو پشت سر دکتر داد میزنی که حتماً باید یک بازوی مصنوعی دریافت کنی، برو به ر.
ر) به خاطرداد و بیدادت سر و کله یک مامور حراست پیدا میشود. حراست درمانگاه به یک فضامور ترمندی دومتری با بزاق سمی، دندانهای تیز و علاقه به قوانین مالیاتی ایالات متحده سپرده شده است. اگر فرار میکنی، برو به ز. اگر مبارز آموزش دیده مخفیای هستی و تصمیم میگیری فضامور ترمندی را با دست خالی بکشی تا بتوانی سرش را بخوری، برو به ژ. اگر، به امید این که فضامور ترمندی میرود پی کارش، بیحرکت سر جایت مینشینی، برو به س.
ز) فرار کردن غریزه شکارگری فضامور ترمندی را فعال میکند. برو به ی.
ژ) مهارت مبارزه به کلی نامنتظره (ولی به درد بخورت!) را به کار میگیری و به مامور حراست غلبه میکنی. کله فضانور ترمندی خوراک لذیذی است، نمکدار و ترد و پر از کرمهای خوشمزهای که پیچ و تاب خوران از گلویت میروند پایین. بدبختانه یادت رفته نیشهای سمی را جدا کنی. برو به ی.
س) کاملاً بیحرکت روی میز معاینه مینشینی و حشرات ریزی که شبیه سوسکهای مینیاتوریاند از شلوارت بالا میخزند و چندین بار تو را میگزند و یک مشت برآمدگی کبود به جا میگذارند که به طرز مشکوکی شبیه همان گَری کبودِ ورم کردهای است که وقتی به درمانگاه آمدی روی بازویت داشتی. وقتی مطمئن شدی فضانور ترمندی رفته، برو به ش.
ش) یک بازویت را از دست دادهای و نیمتنه پایینت هم پر شده از جوشهای کبود. اگر تصمیم میگیری عضو دیگری را از دست ندهی و خودت را درمان شده حساب کنی، برو به ع. اگر کابینتهای اتاق معاینه را زیر و رو میکنی، برو به ف.
ص) هیچ جای داستان تو را به این قسمت هدایت نمیکند. پس اگر داری این قسمت را میخوانی، یعنی از دستورالعمل پیروی نکردهای. مستقیماً برو به ی و به مرگی ناگوار و دردناک بمیر. یا، حالا که طبق قاعده بازی نمیکنی، هر جایی که دوست داری برو.
ع) دزدکی از درمانگاه بیرون میروی و به اقامتگاهت برمیگردی. پایگاه داده ایستگاه را به دنبال درمانی برای جوشهای کبود سوسکگزیدهات میگردی. درمان شناخته شدهای وجود ندارد، ولی بعضی از بیماران از قطع ناحیه آلوده عضو نتیجه گرفتهاند. متاسفانه قادر به قطع باسنت نیستی. جوشها چنان گستره شدهاند که حتی اگر به درمانگاه هم برگردی دیگر امکان درمان وجود ندارد. برو به ی. یا اگر مایلی بدانی که اگر در کابینتهای اتاق معاینه جستجو کرده بودی چه اتفاقی میافتاد، برو به ف. ولی یادت باشد که رفتن به ف فقط یک اتفاق فرضی را نشانت میدهد. آخر و عاقبتت همان ی است.
ف) کابینتها را میکاوی و پمادها و شویندههای جورواجور پیدا میکنی. اگر دستورالعمل همهشان را میخوانی، برو به ک. اگر فقط تصادفی چند بطری را انتخاب میکنی و روی جوشها میمالی، برو به ک. متوجه شدهای که تا حالا چند بار، با وجود انتخاب مختلف، به نقطه یکسانی رسیدهای؟ در درمانگاه، مثل خود زندگی، غالباً تصمیمهایی که مهم به نظر میآیند بهغایت مهملاند. آخرش همهمان میمیریم و همه این کارها هم بیفایده است. خوب، حالا دیگر برو به ک.
ک) هیچ کدام از پمادها و شویندهها روی جوشهایت اثری نمیگذارند. پرستار اورانوسی وارد میشود که اتاق را تمیز کند، ولی با تو مواجه میشود. اگر وانمود میکنی که در درمانگاه کار میکنی، برو به ل. اگر برای جوشهایت از او کمک میخواهی، برو به م. اگر فرار میکنی، برو به ن.
(لای وجود ندارد. همان طور که امیدی برای بیماران درمانگاه وجود ندارد. به هر حال پرستار دیگر تو را شناخته است. برو به م.)
م) دودوی اهل اورانوس (نه، واقعاً، کلاس سومی؟ بیخیال تلفظ «اور انوس» شو،) جوشها را بررسی میکند و ناحیههای آلوده را میبرد و میخورد. بعد هم جای بریدگی را با اسیدی که توی بزاقش هست داغ میکند. تو الان فقط یک سر هستی و تقریباً یک نیمتنه. اگر خودت را درمان شده حساب میکنی، برو به و. اگر نه، برو به ی.
ن) از دست پرستار اورانوسی فرار میکنی و پایت روی خلط لزج سبزرنگی که از بیمار دیگری دفع شده، که احتمالاً همان میمونحلزون ابلهی است که خلطش را روی تخته دستی ریخته بود، سر میخورد. محکم به دیوار میخوری و قبل از این که بلند شوی، پرستار اورانوسی ناحیههای آلوده را میبرد و میخورد و جای بریدگی را هم با اسید توی بزاقش داغ میکند. الان فقط یک سر هستی و تقریباً یک نیمتنه. اگر خودت را درمان شده حساب میکنی، برو به و. اگر نه، برو به ی.
و) درمان نشدهای. یک سر هستی و یک نیمتنه و بعضی از اعضای داخلیات را هم از دست دادهای. برو به ی.
ه) تبریک میگویم، از سفرت به درمانگاه ایستگاه واسط میانسیارهای جان به در بردهای! تنها کاری که مانده این است که برگههای ترخیصت را پر کنی. شروع میکنی به پر کردن فرمها با تنها دست باقی ماندهات، که قلم از دست میافتد روی پای لزج میمونحلزون زحلیای که توی صف پشت سرت ایستاده است. این حتماً همان ابلهی است که خلطش را روی تخته دستی ثبت نام ریخته بود. چند فحش برگزیده فرانسوی نثار میمونحلزون میکنی. برگزیده، برای این که ریختن خلط روی تخته دستی بیادبی است. فرانسوی، برای این که عقلت میرسد که نباید میمونحلزون را عصبانی کرد. آن قدر ویدیوی آموزشی دیدهای که بدانی میمونحلزونها همیشه گرسنهاند و این بدخلقشان میکند.
از بخت بدت میمونحلزونهای زحلی خیلی فراتر از حدی که انسانهای از خود راضی برایشان قائلند تحصیل کردهاند. این یکی چند زبان را سلیس صحبت میکند، که شامل فرانسوی هم میشود. تو را میخورد. برو به ی.
ی) به مرگی ناگوار و دردناک میمیری. ولی خوب، دست کم دیگر لازم نیست با شرکت بیمهات سر و کله بزنی!
֎