دسته: علمی تخیلی
داستانهای کوتاه و ناولت از ادبیات گمانهزن، ژانر علمی تخیلی
جهانى که همه در آن از امنیت و رفاه برخوردارند، جنگى در کار نیست و تمامى سلاح ها معدوم شدهاند. اما در پس پردهٔ این بهشت برین، عدهاى را مىبینیم که به کمک توهم یک آرمانشهر، تنها به فکر منفعت شخصى خودند.
«بو کن این عطر جدیدمه، اودو دو-گَزان، اسانس چمنه.»
بوی چمن توی خیالش پیچید…
پایش را که توی کوچه گذاشت نور بیرمق آفتاب و بوی همیشگی دود و فاضلاب به استقبالش آمدند.
بعد هفتم اولین باشگاه علمىتخیلى فارسىزبان، وبگاهى بود که در فاصلهٔ سالهاى ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۳ دایر بود و به صورت عمده به ادبیات علمىتخیلى مىپرداخت.
داستان از اینجا شروع شد که تلاشهایی که یادمان هست در مورد تلاشهایی که برای تعریف علمیتخیلی و فانتزی شده بارها گفتگو شده است… حاصل تلاش این چند نفر را گذاشتهایم «در چیستی ادبیات گمانهزن» که هنوز چکش کافی نخورده…
در تهران آینده، اکسیژن کالایی کمیاب است. زن کارگری پس از دزدیده شدن کارت سهمیهاش، در سرمای مرگبار برای زندهماندن میجنگد؛ جایی که مرز درست و غلط در مه کمبود نفس محو میشود.
تابستان بود. از نوروز به بعد همیشه تابستان است. بیشتر از یک دهه میشود که این طور است. بعضیها به خودشان جرأت میدهند و میگویند زمین گرم شده است. پنجشنبه بود و باران میبارید و آن پنجشنبهٔ بارانی که امروز به دنبالش آمده است.
آنهایی که با ما بودهاند و برای دل کاری انجام دادهاند میدانند که این کار حساب بردار نیست. هر چه قدر هم که تلاش کنیم کار را در حساب و کتاب بیاوریم نمیشود و گاهی کار دست آدم میدهد. مجموعهای که الان روی نمایشگر رایانهتان دارید از همین فورانهای ناگهانی کارهای دل است!
در دل شهری صنعتی و دورافتاده در شمال روسیه، یک افسر تازهوارد از زنی مظنون بازجویی میکند. در این گفتوگوی نفسگیر و تدریجی، لایههایی از زندگی او، محیط پرتنش و مرموز اطرافش، و شرایطی که ساکنان این شهر با آن دستوپنجه نرم میکنند، آشکار میشود.
نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران که هر ساله در نیمهٔ دوم اردیبهشتماه برگزار میشود، با تمام پستی و بلندیهایش، برای اکثر دوستداران کتاب و بعضاً علاقهمندان به دکورهای مجلل از نوع فرهنگی، رویداد مهمی تلقی میشود.
در دنیای جنگزده و ماشینی مودِران، ارباب دژی جنگی با موجودی گوشتی و نامأنوس روبهرو میشود. برخوردی که تضاد عمیق میان انسانیت و سردی ماشین را آشکار میکند.
تابستان سال گذشته آکادمی فانتزی (که این روزها گروه ادبی گمانهزن شده است) مشکلات بسیاری داشت. مثل همیشه نیروی کار اندک بود و کار بسیار. پتانسیل برای کارهای شدنی زیاد بود.
میدانم این داستان چطور تمام میشود. خیلی به آن فکر میکنم. به اینکه چطور شروع شد هم خیلی فکر میکنم. همین چند سال پیش بود که سفینهها در مدار زمین ظاهر شدند و تجهیزاتشان در دشتها پدیدار شد.











