اندکی عصیان - جهانگیر شهلایی

اندکی عصیان

انبار تاریک راهروهای تنگ و تودرتویی داشت که یافتن مسیر را سخت می‌کرد. اما آرس کسی نبود که به راحتی تسلیم شود. بالأخره آرس پشت یک در ایستاد و بازش کرد. آنچه می‌دیدم را به واقع باور نمی‌کردم…

دختری در قاب پنجره - نگار تهامی

دختری در قاب پنجره

حجم دختر کم‌کم داشت واضح‌تر می‌شد. موهایش در هوا شناور بود. دامن کوتاه دختر مثل لباس سیندرلا از ناکجا بر تنش نشست. دخترک اما ثابت ایستاده بود، رو به میترا.

زووات - منصوره صادقی

زووّات

غرش دریا چنان عظیم و دهشتناک بود که گمان نمی‌کردم هیچوقت بخوابد. در اتاقک قماره ، چمباتمه زده بودم و با چشم‌های گشاد شده به جنگ آسمان و دریا خیره مانده بودم.

از گوشت ساخته شده‌اند - تری بیسون - سیما تقوی

از گوشت ساخته شده‌اند

«کل وجودشون از گوشت درست شده! از سیاره‌شون نمونه‌های مختلفی انتخاب کردیم و دقیق مورد آزمایش قرار دادیم.»
«پس سیگنال‌های رادیویی که از طرفشون دریافت کردیم چی؟»
«از خودشون ساطع نشده. از یه سری ماشین که درست کرده‌ان فرستاده‌ان!»
«چرت نگو. چطوری گوشت می‌تونه ماشین درست کنه؟»

پرندگان ربات‌شهر - ضحی کاظمی

پرندگان ربات‌­شهر

مجلس نتوانسته بود قانونی برای منع دوچرخه‌سواری وضع کند. اما ربات‌ها، کارخانه‌های ساخت دوچرخه را بر اساس قانون عدم بهینه‌سازی مصرف، تعطیل کرده بودند تا دوچرخهٔ جدیدی وارد چرخهٔ مصرف نشود.

چرا باید به لپ‌تاپ خود استیکر بزنیم - مهدی بنواری

چرا باید به لپ‌تاپ خود استیکر بزنیم

روی تصویر تمرکز کردی. پیرزن پوستی سفید و شفاف داشت و کوتاه قد بود و لباسی محلی به تن داشت. نفهمیدی لباس مال کجا بود، فقط این قدر فهمیدی که لباس محلی جایی است و سرتاپا سیاه.

آیا خانه‌ها رویای آسمان‌خراش می‌بینند؟ - ژانا بیانکی - امیر سپهرام

آیا خانه‌ها رویای آسمان‌خراش می‌بینند؟

داشتم میز را می‌چیدم که یک رومیزی دست‌دوز از روی کابینت روی سرم افتاد. خاطرهٔ کودکی بوی مایع نرم‌کننده اشک به چشمانم آورد و به خودم گفتم ایرادی ندارد میز را همان طور بچینم که مامان‌بزرگ می‌چید.
چند بشقاب دیگر از چینهٔ بشقاب‌ها سر خورد و به در کابینت فشار آورد.

The Body Remembers - P.A. Cornell - Amir Sepahram - P

بدن یادش می‌ماند

لحظه‌ای طول می‌کشد تا بفهمم صدای فریاد از دهان خودم است. کارکرد ذهن هم بامزه است؛ متوجه می‌شوم دارم با خودم بحث می‌کنم که به فریاد ادامه بدهم یا صدایم را ببرم.

در محل اشتراک - دیوید اریک نلسون - امیر سپهرام

در محل اشتراک

همیشه باید از زمان ماضی نقلی یا وجه مجهول استفاده کنید: «عزیزی مرده است.» نه «عزیزی مرد.» و هرگز «فلانی عزیزی را کشت.» یا مثلاً «عزیزی توسط فلانی کشته شد.» یا حتی «عزیزی به خاطر بهمان چیز مرد.» را به کار نبرید.

پسر بیابان - جهانگیر شهلایی

پسر بیابان

اگر تمدن‌های باشکوه گذشته در کنار نهرها و رودها یا در جلگه‌ها و مرغزارها با هدف رفاه و فراوانی ایجاد می‌شدند، ما یک روز اولین قاب شیشه‌ای این گنبد را جلوی آفتاب گذاشتیم، چون چارهٔ دیگری نداشتیم.

ایستگاه - بهزاد قدیمی

ایستگاه

سکوتِ شبی را که تاریکی‌اش گسترده‌تر از اقیانوس بود، صدای قژقژ چرخ‌های یک گاری آهنی می‌خراشید. به جز آن تپهٔ کمینِ چهار سیاه‌پوش نقاب‌صورت، دشت بود، صاف و پهناور، بی‌هیچ جنبنده‌ای و روینده‌ای. اما دشت زنده بود، چون در آن گاری آهنی می‌رفت.

آوای تندر - ری بردبری، مهدی بنواری

آوای تندر

شرکت سافاری زمان سفری در زمان به هر سالی در گذشته ارائه می‌دهد. کافی است اسم جانور را بگویید تا ترتیب شکارش را بدهد. فکر همه جایش را می‌کنند، به جز اثر پروانه‌ای…