ما بالانشینانیم. بالانشینانیم ما. آویزان از اِمپایر استِیتی که سیمان و سنگ آهکش فرومیریزد. به پایین به طنابها و قرقرههایی نگاه میکنیم که بین ساختمانها کشیده شدهاند. گیاهان سبز و باغچههایی را میپاییم که روی پشت بامهای بلندِ بلند میرویند.
لارنس سی ماهه از نارسایی قلبی تشخیص داده نشدهای در حال مرگی نامنتظر است.
آقای مرگ، با ظاهری انسانوار، اعزام شده تا ساعات پیش از مرگ را بالای سرش باشد.
در چین باستان، صنعتگری گمنام ماشین پروازی نوآورانه ساخته است. امپراتور او را در آسمان میبیند و به باغ کاخ دعوتش میکند. در حالی که مخترع از ابداعش هیجانزده است، در ذهن امپراتور نبردی میان اصول سنتی، نوآوری فناورانه و مصالح مملکنی درمیگیرد.
نهایت خوششانسی بود که درست در آن زمان یخزدایی شدم، همان سالی که دورکاوشگر ۹۹۲۵۷۳ اِیاِی۴ از پیدا شدن یک خوشستاره با بلورکره ترکخورده خبر داد. آن موقع من یکی از دوازده دورفضانوردی بودم که با گرم شدن به زندگی برگشته بودند. پس طبیعتاً میبایست در این ماجرا …
زیر روشنی محو هلال ماه رو به محاق، برای نخستین بار شهر را دیدم که خاموش و خوابآلوده بر فلاتی غریب، گسترده میان دو قلهٔ نامکشوف، لمیده بود. حصارها و بروجش، ارکان، قُبهها و سنگفرشهایش را از مرمری رنگپریده و مخوف برآورده بودند.
جسد گوریستِر از یک پا و بیتکیهگاه از تخته صورتی آویخته بود، آویزان بالای سرمان در تالار کامپیوتر و از نسیم سرد و چربی که بیوقفه در غار اصلی میوزید نمیلرزید. جسد وارونه آویزان و از کف پای راست به تخته وصل بود.
عفریت گفت «اینجا زمان سیّال است.»
مرد به محض دیدن فهمید عفریت است. دانست، همان طور که فهمید اینجا جهنم است. هیچکدامشان نمیتوانستند چیز دیگری باشند.
داشتم یک گیلاس برندی را با دستمال میمالیدم که مادر مجرد آمد تو. ساعت را نگاه کردم. ۱۰:۱۷ ب.ظ. بود در منطقهٔ زمانی پنج یا زمان مناطق شرقی، روز هفتم نوامبر سال ۱۹۷۰. مأمورهای زمان همیشه به زمان و تاریخ دقت میکنند.
ایسا و برادرش در یک خانهٔ سازمانی در یک کوچهٔ سیمانی و تحت نظر مادرشان زندگی میکنند. مادر روباتی است که همهٔ نیازهاشان را رفع و رجوع میکند. عمو گئورگ ماهی یک بار برای تعمیر و نگهداری مادر به خانهشان میآید و دستی هم به سر بچههای یتیم میکشد.
مازیریَن جادوگر غرق در اندیشه در باغش گام برمیداشت. درختانِ پربار از میوههای زهرآگین بر فراز سرش سایه افکنده بودند و گلها به عبودیت خاکسارانه پیش پایش سر به خاک میساییدند.
کوینتوس تیل، معمار برجسته و نوگرا، بر اساس اصول ریاضی خانه منحصر به فردی بر اساس مدل مکعبی چهاربعدی میسازد. ولی این خانهٔ تسرکتی با لرزه کوچکی تبعاتی ناخواسته و غریب به بار میآورد.
تلاش برای جذب سرمایه چندان موفقیتآمیز نیست و فشار روانی محبوس بودن در دیتاارث دیجیموها را حسابی فرسوده کرده است. تا این که شرکتی به نام باینریدیزایر اعلام میکند که قصد دارد عروسکهای سکس فیزیکی و مجازی تولید میکند.