دسته: علمیتخیلی
داستانهای کوتاه و ناولت از ادبیات گمانهزن، ژانر علمی تخیلی
عکس در نسیم تکان میخورد. انگشتی کثیف آن را در جایش ثابت نگه داشته است. ناخنی ترکخورده و تیز، زمانی لاکخورده و اکنون لبپر شده، روی عکس نشسته. لبهٔ دندانهدندانه شدهٔ ناخن با لبهٔ مضرّس عکس هماهنگ است.
روزى را به خاطر مىآورم که در کنار دبیر شوراى سیاستگذارى و همکاران بخش معرفى کتاب و داستان نگارش، نشسته بودیم و فارغ از بحث و جدل دیگران بر سر قیمت ارز و سکه، هماهنگىهاى اولیه این ویژهنامه را انجام مىدادیم.
اولین باری که در جلسات حضوری آکادمی فانتزی در محل انجمن نویسندگان شرکت کردم مطمئن نبودم قرار است با چه چیزی روبهرو شوم. مسلمـاً انتظار نداشتم از «درههای پشتی» ماتریکسی عبور کنیم یا با گاندالف و دار و دستهاش ملاقات کنم.
«شنیدهای که من مسئول سیارههای ناپدید شدهام؟» مرد چشمانش را باز کرد. مردمکهایش آنقدر گشاد شده بودند که از عنبیههایش فقط حلقههای باریکی باقی مانده بود به دور حفرههایی تاریک؛ مثل گرفتگی ستارههای دوقلوی محتضر.
در ذهن بیشتر افراد روبات یادآور موجودى انسانواره با بدنهاى براق و آهنى است که با صدایى خشک و ماشینى حرف مىزند و تابع دستورات انسان است…
جهانى که همه در آن از امنیت و رفاه برخوردارند، جنگى در کار نیست و تمامى سلاح ها معدوم شدهاند. اما در پس پردهٔ این بهشت برین، عدهاى را مىبینیم که به کمک توهم یک آرمانشهر، تنها به فکر منفعت شخصى خودند.
«بو کن این عطر جدیدمه، اودو دو-گَزان، اسانس چمنه.»
بوی چمن توی خیالش پیچید…
پایش را که توی کوچه گذاشت نور بیرمق آفتاب و بوی همیشگی دود و فاضلاب به استقبالش آمدند.
بعد هفتم اولین باشگاه علمىتخیلى فارسىزبان، وبگاهى بود که در فاصلهٔ سالهاى ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۳ دایر بود و به صورت عمده به ادبیات علمىتخیلى مىپرداخت.
داستان از اینجا شروع شد که تلاشهایی که یادمان هست در مورد تلاشهایی که برای تعریف علمیتخیلی و فانتزی شده بارها گفتگو شده است… حاصل تلاش این چند نفر را گذاشتهایم «در چیستی ادبیات گمانهزن» که هنوز چکش کافی نخورده…
در تهران آینده، اکسیژن کالایی کمیاب است. زن کارگری پس از دزدیده شدن کارت سهمیهاش، در سرمای مرگبار برای زندهماندن میجنگد؛ جایی که مرز درست و غلط در مه کمبود نفس محو میشود.
تابستان بود. از نوروز به بعد همیشه تابستان است. بیشتر از یک دهه میشود که این طور است. بعضیها به خودشان جرأت میدهند و میگویند زمین گرم شده است. پنجشنبه بود و باران میبارید و آن پنجشنبهٔ بارانی که امروز به دنبالش آمده است.
آنهایی که با ما بودهاند و برای دل کاری انجام دادهاند میدانند که این کار حساب بردار نیست. هر چه قدر هم که تلاش کنیم کار را در حساب و کتاب بیاوریم نمیشود و گاهی کار دست آدم میدهد. مجموعهای که الان روی نمایشگر رایانهتان دارید از همین فورانهای ناگهانی کارهای دل است!