دسته: علمیتخیلی
داستانهای کوتاه و ناولت از ادبیات گمانهزن، ژانر علمی تخیلی
لژیونهای جهنم، با آرایش نظامی پرشکوهشان، در صحرا پیشروی میکردند. صورهای جهنمی صفیر میکشیدند، طبلهای میانتهی میکوفتند و آن سپاه عظیم پیش میآمد.
به قول قدیمیها الوعده وفا! پس از سه پیششماره و دو ماه مرخصی استحقاقی برای هیأت تحریریه، اولین شمارهی مجلهی گروه ادبیات گمانهزن (آکادمی فانتزی) را به همهی علاقمندان ژانر ادبیات گمانهزن تقدیم میکنیم.
گروه ادبی گمانهزن در نظر دارد در پاییز ۱۳۸۹به بازخوانی شاهکارهای موجود در کتابخانهٔ
خود و گروههای همکار بپردازد. کتابخانهٔ وبگاه «آکادمی فانتزی»، پایگاه اینترنتی گروه
ادبیات گمانهزن، در طی شش سال موجودیت خود تبدیل به میزبان بیش از چهارصد اثر ادبیات
گمانهزن (علمیتخیلی، فانتزی و وحشت) شده است.
در دل کهکشانی که دیگر تحت سلطهٔ او نیست، در فراری بیپایان از غاصبان به سیارهای ناشناخته پناه میبرد. او که از نبردهای بیامان خسته و ناتوان شده، با وحشت درمییابد که این همان سیارهای است که زمانی بر آن حکمرانی میکرده است.
کارمند شرکتی که خدمت اصلیاش پاکسازی خاطرات بازماندگان مرگهای ناگوار است، پس از سالها درگیری با خاطرات سوژههایش، تصمیم به کنارهگیری میگیرد. اما آخرین مأموریتش او را در نقش مردی از گذشتهٔ یک زن قرار میدهد، به طوری که مرز هویت و واقعیت برایش محو میشود.
پرندهای بیرون روی شاخه میخواند. داخل خانه کاملاً سوت و کور بود، طوری که تیمی احساس تنهایی کرد، چیزی کاملاً غیرمعمول چون این اولین باری نبود که تیمی در خانه تنها مانده بود.
صانعی برجسته ماشینی شگفتانگیز میسازد که میتواند هر چیزی را که نامش با حرف «ن» آغاز میشود خلق کند. این قابلیت نامتعارف به چالشی میان او و صانعی دیگر میانجامد و آزمایشهایشان بر روی ماشین پیامدهایی غیرمنتظره و فراتر از حد تصور میآفریند.
آنسون کوپر، در حسرت بازگشت به مریخ، سفری مشقتبار را با سفینهای کهنه و فرسوده آغاز میکند. در دل فضای سرد و بیرحم، میان خستگی و ناامیدی، تنها امیدش زادگاهی است که سرخی تپههایش در رؤیاهایش زنده مانده است.
من در کارِ معجزه بودم. یک عمر همین را به خودم میگفتم. ماشینهایی که میساختم معجزه میآفریدند و به عنوان پاسخی به دعای مردم در جهان پخش میکردند. با این حال، مردم مداخلاتم را به شانس نسبت میدادند.
هنوز به یاد دارم خورشید داغی را که بر شنهای آتوس دل پلاسا میتابید و فریاد فروشندگان نوشابهٔ خنک و آدمها یی را که در سمت آفتابی میدان ردیف به ردیف نشسته بودند و عینکهای آفتابیشان چون حفرههایی در چهرههای درخشانشان بود.
در جهانی که هوا منبع حیات و تفکر است، دانشمندی برای کشف راز حیات و جهان زندگیاش را به خطر میاندازد و تلاش میکند آیندهٔ تمدنش را گمانهزنی و سرگذشتش را برای آیندگان ثبت کند.
در این روزی که میخواهم در موردش برایت بگویم، که میشود حدود ده هزار سال دیگر از حالا، پسری بود، دختری بود و قصهای عاشقانه.