دسته: علمیتخیلی
داستانهای کوتاه و ناولت از ادبیات گمانهزن، ژانر علمی تخیلی
انگلبرت تُف صداداری روی خاک پاخورده و برشته انداخت. «روزنامهنگارها و مشنگها و دانشمندهای خودسر و مأمورهای دولتی واسه مقاصد شومشون میافتند دنبال سرم.»
رهرو فرزند دو قلمرو پیوستار است، شاهزادهای از نظم و آشوب و یاغی در برابر هر دو. وقتی عاشق زنی زمینی میشود که کلید تعادل میان این دو قلمرو است، نبردی برای نجات جان او و سرنوشت جهانش آغاز میکند.
آفتاب زرد مایل به سرخ از پنجرههای ضخیم کوارتزی به محفظهٔ خواب نفوذ کرد. تونی راسی خمیازهای کشید، کمی تکان خورد، سپس چشمان سیاهش را باز کرد و سریع نشست. روانداز را با یک حرکت کنار زد و آرام روی کف فلزی گرم ایستاد.
پانچ داد زد «ایول! میخواهم ببینم چطور به اردکهای وحشی شلیک میکنید.» یک جهاز ردیابی دیجیتال بیرون کشید که از خطوط برجستهٔ طلاییرنگی پوشیده شده بود و از بافی خواست برایش نشانی لیتل اگ را مشخص کند.
در دنیایی که پیشرفتهای پزشکی و فناوری مرزهای اخلاقی را پشت سر گذاشتهاند، آدام وارد برنامهای بشردوستانه میشود. اما پشت این پروژه، حقیقتی تاریک پنهان است. «جانشین درد» داستانی از مواجههٔ انسان با پیشرفت بیرحمانه و غیراخلاقی علم است که به نام درمان، زندگی و هویت انسانها را به بازی میگیرد.
آنی رباتی انساننماست که بنا است همدم صاحبش باشد. رابطهشان نزدیک و صمیمی است، تا این که صاحب علاقهاش به آنی از دست میدهد. آنی سعی میکند با یادآوری خاطرات قدیمی، احساسات گذشته را بازگرداند.
میلبورن عینکی منحصربهفرد اختراع میکند که جنبههای پنهان واقعیت را آشکار میسازد. از دوستش میخواهد با این دستگاه آزمایش کند و ببیند آیا دختری که عاشقش شده واقعاً انسان است.
پیترسون گفت «یه وابه. از یه بومی پنجاه سنت خریدمش. گفت حیوان خیلی غیرعادیایه. بین اهالی خیلی محترمه.»
«این؟» فرانکو سیخونکی به پهلوی بزرگ واب زد. «این که یه خوکه! یه خوک گندهٔ کثیف!»
لاک، پسر بچهٔ رها شده در سیارهای غریب، کشتیرویانهای غولآسا را تماشا میکند. او قطعهای دورانداخته شده مییابد که الحانی موسیقایی تولید میکند و با کشتی ناقصی که به نظر میرسید او هم رها شده ارتباط برقرار میکند. اما جنگی ویرانگر فرا میرسد و کولاک و سرما و خرابی بر سر سیاره نازل میشود.
زرهی از صدفها روی هم افتادهٔ پیچیده تنش بود و کلاهخودی گنبدی و طرحدار روی سرش. صورتش بسیار شبیه صورت ایوکا، متین و شاهوار، بود.
جینک خشکش زد، بعد بهآرامی از روی شانهاش به پشت نگاه کرد. آینهها. قبلاً در موردشان شنیده بود.
هیکل در لباس صیقلی و ضدضربهاش چیزی را به سمتش نشانه رفته بود. یک سلاح. اشاره کرد از کیسه فاصله بگیرد.
توصیف به یک گونهٔ غیرانسانی با خواصی باورنکردنی اشاره داشت؛ گونهای که بومی زمین نبود و خود را به شکل انسانهای عادی جا میزند.
با نژادی از موجودات طرف بودم که قادر بودند بخشهایی از بدنشان را مطابق میلشان جدا کنند.