لباسی نازک از پارچهٔ سفید و ابریشمی به تن داشت. چشمانش سبزِ کمرنگ بود، رنگی که حالا مرا یاد لنزهای رنگی میاندازد؛ اما آن زمان سی سال پیش بود و اوضاع فرق میکرد.
جهانى که همه در آن از امنیت و رفاه برخوردارند، جنگى در کار نیست و تمامى سلاح ها معدوم شدهاند. اما در پس پردهٔ این بهشت برین، عدهاى را مىبینیم که به کمک توهم یک آرمانشهر، تنها به فکر منفعت شخصى خودند.
دو روز پیش ابوالجن اولتیماتوم داد که اگه شفیقه رو میخوام شرطش اینه که ناصر جنی همین فردا شلوارشو خیس کنه! قهوهای بشه که چه بهتر! وگر نه دیگه قید جندخت رو باید میزدم!
«بو کن این عطر جدیدمه، اودو دو-گَزان، اسانس چمنه.»
بوی چمن توی خیالش پیچید…
پایش را که توی کوچه گذاشت نور بیرمق آفتاب و بوی همیشگی دود و فاضلاب به استقبالش آمدند.
بعد هفتم اولین باشگاه علمىتخیلى فارسىزبان، وبگاهى بود که در فاصلهٔ سالهاى ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۳ دایر بود و به صورت عمده به ادبیات علمىتخیلى مىپرداخت.
چرخ خیاطی نفرینشدهای که به خانه آورده میشود و هر دوختش انسانی را به عروسکی بدل میکند و خیاطی که گرفتار سایههای شوم کشمکش عشق و جنون میشود.
یکى از جذابترین و عامترین این موجودات، که در اغلب فرهنگها و کتابهاى حال حاضر نشانى از آن به چشم مى خورد و در بسیارى از فرهنگهاى ملل گوناگون رسوخ کرده است، خونآشامها هستند.
بازگشت مرموز ابراهیم پس از چندین روز، شایعهٔ اسارتش به دست قوروکهای رودخانه را زنده میکند و روستا را در آستانهٔ رویارویی با سرنوشتی هولناک میگذارد.
داستان از اینجا شروع شد که تلاشهایی که یادمان هست در مورد تلاشهایی که برای تعریف علمیتخیلی و فانتزی شده بارها گفتگو شده است… حاصل تلاش این چند نفر را گذاشتهایم «در چیستی ادبیات گمانهزن» که هنوز چکش کافی نخورده…
در تهران آینده، اکسیژن کالایی کمیاب است. زن کارگری پس از دزدیده شدن کارت سهمیهاش، در سرمای مرگبار برای زندهماندن میجنگد؛ جایی که مرز درست و غلط در مه کمبود نفس محو میشود.
تابستان بود. از نوروز به بعد همیشه تابستان است. بیشتر از یک دهه میشود که این طور است. بعضیها به خودشان جرأت میدهند و میگویند زمین گرم شده است. پنجشنبه بود و باران میبارید و آن پنجشنبهٔ بارانی که امروز به دنبالش آمده است.
پسری که این بار جادوگر دربار خواهد شد بچهٔ بیرحمی نیست. نه مثل قبلی یا یکی قبلترش. او هیچوقت از فنجان کارِل نابینا چیزی نخواهد دزدید یا بچههای کوچکتر را برای گرفتن شیرینیشان نخواهد زد یا سگ را با لگد نخواهد کوفت.











