چرخ خیاطی نفرینشدهای که به خانه آورده میشود و هر دوختش انسانی را به عروسکی بدل میکند و خیاطی که گرفتار سایههای شوم کشمکش عشق و جنون میشود.
یکى از جذابترین و عامترین این موجودات، که در اغلب فرهنگها و کتابهاى حال حاضر نشانى از آن به چشم مى خورد و در بسیارى از فرهنگهاى ملل گوناگون رسوخ کرده است، خونآشامها هستند.
بازگشت مرموز ابراهیم پس از چندین روز، شایعهٔ اسارتش به دست قوروکهای رودخانه را زنده میکند و روستا را در آستانهٔ رویارویی با سرنوشتی هولناک میگذارد.
داستان از اینجا شروع شد که تلاشهایی که یادمان هست در مورد تلاشهایی که برای تعریف علمیتخیلی و فانتزی شده بارها گفتگو شده است… حاصل تلاش این چند نفر را گذاشتهایم «در چیستی ادبیات گمانهزن» که هنوز چکش کافی نخورده…
در تهران آینده، اکسیژن کالایی کمیاب است. زن کارگری پس از دزدیده شدن کارت سهمیهاش، در سرمای مرگبار برای زندهماندن میجنگد؛ جایی که مرز درست و غلط در مه کمبود نفس محو میشود.
تابستان بود. از نوروز به بعد همیشه تابستان است. بیشتر از یک دهه میشود که این طور است. بعضیها به خودشان جرأت میدهند و میگویند زمین گرم شده است. پنجشنبه بود و باران میبارید و آن پنجشنبهٔ بارانی که امروز به دنبالش آمده است.
پسری که این بار جادوگر دربار خواهد شد بچهٔ بیرحمی نیست. نه مثل قبلی یا یکی قبلترش. او هیچوقت از فنجان کارِل نابینا چیزی نخواهد دزدید یا بچههای کوچکتر را برای گرفتن شیرینیشان نخواهد زد یا سگ را با لگد نخواهد کوفت.
آنهایی که با ما بودهاند و برای دل کاری انجام دادهاند میدانند که این کار حساب بردار نیست. هر چه قدر هم که تلاش کنیم کار را در حساب و کتاب بیاوریم نمیشود و گاهی کار دست آدم میدهد. مجموعهای که الان روی نمایشگر رایانهتان دارید از همین فورانهای ناگهانی کارهای دل است!
در دل شهری صنعتی و دورافتاده در شمال روسیه، یک افسر تازهوارد از زنی مظنون بازجویی میکند. در این گفتوگوی نفسگیر و تدریجی، لایههایی از زندگی او، محیط پرتنش و مرموز اطرافش، و شرایطی که ساکنان این شهر با آن دستوپنجه نرم میکنند، آشکار میشود.
نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران که هر ساله در نیمهٔ دوم اردیبهشتماه برگزار میشود، با تمام پستی و بلندیهایش، برای اکثر دوستداران کتاب و بعضاً علاقهمندان به دکورهای مجلل از نوع فرهنگی، رویداد مهمی تلقی میشود.
در دنیای جنگزده و ماشینی مودِران، ارباب دژی جنگی با موجودی گوشتی و نامأنوس روبهرو میشود. برخوردی که تضاد عمیق میان انسانیت و سردی ماشین را آشکار میکند.
تابستان سال گذشته آکادمی فانتزی (که این روزها گروه ادبی گمانهزن شده است) مشکلات بسیاری داشت. مثل همیشه نیروی کار اندک بود و کار بسیار. پتانسیل برای کارهای شدنی زیاد بود.