دستورالعمل‌های اجرایی

تخیل ابزار پول درآوردن نیست. هیچ جایگاهی در دایرهٔ لغات سودآوری ندارد. تخیل سلاح نیست ،گرچه همۀ سلاح‌ها به کمک آن به وجود می‌آیند و استفاده یا عدم استفاده از آن‌ها به تخیل بستگی دارد.

وابی در فراسو - فیلیپ کی. دیک - امیر سپهرام

وابی در فراسو

پیترسون گفت «یه وابه. از یه بومی پنجاه سنت خریدمش. گفت حیوان خیلی غیرعادی‌ایه. بین اهالی خیلی محترمه.»
«این؟» فرانکو سیخونکی به پهلوی بزرگ واب زد. «این که یه خوکه! یه خوک گندهٔ کثیف!»

پسربچه در مقامی متروک - اریک دل کارلو - امیر سپهرام

پسربچه در مقامی متروک

لاک، پسر بچهٔ رها شده در سیاره‌ای غریب، کشتی‌رویان‌های غول‌آسا را تماشا می‌کند. او قطعه‌ای دورانداخته شده می‌یابد که الحانی موسیقایی تولید می‌کند و با کشتی ناقصی که به نظر می‌رسید او هم رها شده ارتباط برقرار می‌کند. اما جنگی ویرانگر فرا می‌رسد و کولاک و سرما و خرابی بر سر سیاره نازل می‌شود.

دیوارهای شهر بنین - مودوپه آیینده - آمیر سپهرام

دیوارهای شهر بنین

زرهی از صدف‌ها روی هم افتادهٔ پیچیده تنش بود و کلاهخودی گنبدی و طرح‌دار روی سرش. صورتش بسیار شبیه صورت ایوکا، متین و شاهوار، بود.

آینه‌ها و سوزه‌سنگ‌ها

جینک خشکش زد، بعد به‌آرامی از روی شانه‌اش به پشت نگاه کرد. آینه‌ها. قبلاً در موردشان شنیده بود.
هیکل در لباس صیقلی و ضدضربه‌اش چیزی را به سمتش نشانه رفته بود. یک سلاح. اشاره کرد از کیسه فاصله بگیرد.

چشم‌ها افشاگرند - فیلیپ کی. دیک - امیر سپهرام

چشم‌ها افشاگرند

توصیف به یک گونهٔ غیرانسانی با خواصی باورنکردنی اشاره داشت؛ گونه‌ای که بومی زمین نبود و خود را به شکل انسان‌های عادی جا می‌زند.
با نژادی از موجودات طرف بودم که قادر بودند بخش‌هایی از بدنشان را مطابق میلشان جدا کنند.

کفش - رابرت شکلی - مهدی بنواریی

کفش

آن که هوشمندانه لباس می‌پوشد به کفش‌ هوشمند هم نیاز دارد، …
کفش گفت «چه آشغال‌دانی‌ای!»
«می‌تونی این‌جا رو ببینی؟»
«روزنه‌هام دیودهای جاذب نور هستند.»

پرورش پروانه برای احمق‌ها - بهزاد قدیمی

پرورش پروانه برای احمق‌ها

عاشق پروانه‌های خاله بودم؛ اما او هیچ‌وقت نمی‌گذاشت زیاد بهشان نزدیک شوم. می‌گفت پروانه‌ها کم‌دل هستند و من شیطان. می‌گفت پروانه‌ها را می‌رنجانم. خاله وسواس عجیبی به پروانه‌هایش داشت.

دختر دیو فرزانه - وارشا دینش - امیر سپهرام

دختر دیو فرزانه

آنچه تو در این روایت از داستان می‌خواهی برگرفتن ثروت از اشک‌های شاهدخت است و ابتیاع همهٔ سلاح‌های پاتالا و بعد یورش به آماراواتی، شهر سماوی اعظم، تا همهٔ خدایان را بکشی.

زمان استقراضی - استفان کوتوویچ - امیر سپهرام

زمان استقراضی

یک گروه مخفی لحظات بی‌هدف زندگی افراد را می‌دزدد و آن‌ها را برای هدفی بزرگ ذخیره می‌کند. اما آیا آن‌ها با بازگرداندن لحظات تلف شده به ما خدمت می‌کنند یا هر ثانیه زندگی‌مان، حتی آن‌هایی که تلف می‌کنیم، حق ماست؟

بند دیوان - بهزاد قدیمی

بند دیوان

در آن روز دو جور ضربه زده شد. اولین نوع ضربه‌ها مال کلنگ‌هایی بود که به سنگ‌های طلسم‌شدهٔ درگاه می‌خوردند. گروهان ده‌نفری سپاهِ سرمدی هر کوبه به سنگ‌ها می‌آورد، فقط جرقه از تیغهٔ تیشه‌هایشان برمی‌خاست؛ سنگ‌ها خرد که نه،‌ خراش هم برنمی‌داشت.

فردای روزی که مریخی‌ها آمدند - فریدریک پل - مهدی بنواری

فردای روزی که مریخی‌ها آمدند

مریخی‌ها مهره‌دار، خون‌گرم و ظاهراً پستاندار هستند. معاینهٔ سطحی آن‌ها حاکی از سوخت و ساز پایین بدنی‌شان است. در معاینات، هیچ اثری از امراض واگیردار مشاهده نشده.