هدف سیستم همان کاری است که می‌کند - جاناتان فیک - امیر سپهرام

هدف سیستم همان کاری است که می‌کند

من در کارِ معجزه بودم. یک عمر همین را به خودم می‌گفتم. ماشین‌هایی که می‌ساختم معجزه می‌آفریدند و به عنوان پاسخی به دعای مردم در جهان پخش می‌کردند. با این حال، مردم مداخلاتم را به شانس نسبت می‌دادند.

در کوهستان وهم‌آلود یا از لاوکرفت تا لیکاک

در کوهستان وهم‌آلود یا از لاوکرفت تا لیکاک

با فوت پروفسور ناتی بیچاره، که چند سالی می‌شد در تیمارستان اسکراگِم بستری بود، من، آخرین عضو زندهٔ تیم تحقیقاتی بداقبالی شدم که پنج سال پیش به آن محل منحوسِ نفرین شده در جنوبگان اعزام شده بودند.

کیفر آتش - راجر زلازنی - امیر سپهرام

کیفر آتش

هنوز به یاد دارم خورشید داغی را که بر شن‌های آتوس دل پلاسا می‌تابید و فریاد فروشندگان نوشابهٔ خنک و آدم‌ها یی را که در سمت آفتابی میدان ردیف‌ به ردیف نشسته بودند و عینک‌های آفتابی‌شان چون حفره‌هایی در چهره‌های درخشانشان بود.

بازدم - تد چیانگ - امیر سپهرام

بازدم

در جهانی که هوا منبع حیات و تفکر است، دانشمندی برای کشف راز حیات و جهان زندگی‌اش را به خطر می‌اندازد و تلاش می‌کند آیندهٔ تمدنش را گمانه‌زنی و سرگذشتش را برای آیندگان ثبت کند.

روز یک میلیون - فردریک پل - مهدی بنواری

روز یک میلیون

در این روزی که می‌خواهم در موردش برایت بگویم، که می‌شود حدود ده هزار سال دیگر از حالا، پسری بود، دختری بود و قصه‌ای عاشقانه.

و حالا عالی‌جناب می‌خندد - شیو رامداس – امیر سپهرام

حالا عالی‌جناب می‌خندد

زیر نگاه بی‌امان خورشید، زمین سوخته می‌درخشد. از میان موج گرما، کنده‌های خشکیده و سیاه‌شده از جایی که زمانی مزرعهٔ کنف بود رو به آسمان بیرون زده‌اند. آپا از روی ایوان، بی آن که پلک بزند، به آنها خیره شده است. پیش چشمش تکه‌ای سوخته از یکی‌شان جدا می‌شود و با نسیم به پرواز درمی‌آید.

تماس - کوروش موگویی

تماس

خلق بی‌شماری پیرامونش را گرفت و هر کس با هرچه توانست او را آماج حمله قرار داد؛ توانایان به سنگ و ناتوانان به دشنام، که دردش کم از سنگ نبود. پس او را تا فراز تپه‌اش، که سطحی گسترده و هموار داشت، بردند و بر تیرکی چوبین آویختند که آتش زنند!

انگلبرت گَرت دی جونز، امیر سپهرام

انگلبرت

انگلبرت تُف صداداری روی خاک پاخورده و برشته انداخت. «روزنامه‌نگارها و مشنگ‌ها و دانشمندهای خودسر و مأمورهای دولتی واسه مقاصد شومشون می‌افتند دنبال سرم.»

رهرو منطقهٔ مرزی متغیر داگلاس اسمیت امیر سپهرام

رهرو منطقهٔ مرزی متغیر

رهرو فرزند دو قلمرو پیوستار است، شاهزاده‌ای از نظم و آشوب و یاغی‌ در برابر هر دو. وقتی عاشق زنی زمینی می‌شود که کلید تعادل میان این دو قلمرو است، نبردی برای نجات جان او و سرنوشت جهانش آغاز می‌کند.

صدایش جانوری است وحشی و تیزپا - نیتان ساسنیک - امیر سپهرام

صدایش جانوری است وحشی و تیزپا

جانور دندان نشان می‌دهد و چنگال در خاک فرو می‌برد و می‌غرد. بریت پا سفت می‌کند و به صدایش چشم می‌دوزد و به سختی نفس می‌کشد و از چانه‌اش خون می‌رود. خشمگین است، بیش از هر زمان دیگری در سراسر زندگی‌اش.

تونی و سوسک‌ها - فیلیپ کی. دیک - امیر سپهرام

تونی و سوسک‌ها

آفتاب زرد مایل به سرخ از پنجره‌های ضخیم کوارتزی به محفظهٔ خواب نفوذ کرد. تونی راسی خمیازه‌ای کشید، کمی تکان خورد، سپس چشمان سیاهش را باز کرد و سریع نشست. روانداز را با یک حرکت کنار زد و آرام روی کف فلزی گرم ایستاد.

داجون - اچ پی لاوکرفت - فرزین سوری

دعجون

هر آن کس این خطوط را می‌خواند بداند این چند صفحه را تحت طاقت‌فرسا‌ترین شرایط ذهنی می‌نویسم. شاید بتواند به درکی ضمنی برسید از این که چرا تنها مرگ یا فراموشی دوای درد من است.