زیربرچسب: بیگاری
۲۴ دی ۱۴۰۰
دو مشت جلوی چشمم بودند و آفتاب درخشان از پشت دستها باز میتابید. «چپ یا راست؟» خودم را میبینم که انگشت کودکانهام را دراز میکنم، مردد میمانم و بعد به دست چپ اشاره میکنم. مشت برمیگردد، باز میشود. پوچ است.
۱۲ دی ۱۴۰۰
برای «کی» غروب محبوبترین وقت روز است و طلوع نامحبوبترینش. باید برعکسش باشد، ولی هر بار که آن قرص سرخ روشن را در حال فرو رفتن در آب پاییندست مائونا کِئا تماشا میکند، قلبش مثل جناق تا میشود و با خودش فکر …

