امیر سپهرام

امیر سپهرام (Amir Sepahram)

امیر سپهرام بنیان‌گذار، مدیر و مترجم سایت فضای استعاره است. او بیشتر به ترجمهٔ داستان‌های کوتاه در حوزه گمانه‌زن پرداخته، اما گاهی هم دست‌ مرتکب تألیف شده است! او مدتی مترجم و گرداننده بخش انگلیسی «آکادمی فانتزی» بوده و به خاطر این لوح یادبود «فرد مؤثر ادبیات علمی-تخیلی و فانتزی در سال ۱۳۸۷» برای تلاش در زمینهٔ ترجمهٔ آثار علمی‌تخیلی و فانتزی از فارسی به زبان انگلیسی را دریافت کرده است. سپهرام چند دوره هم جزو هیئت داوران مسابقه داستان‌نویسی گمانه‌زن بوده است.

امیر سپهرام داستان‌ها و مقالاتی هم در نشریات برخط هم دیگر (از جمله دیستوپین و اوسان) منتشر کرده است. او علاوه بر فعالیت‌های برخط، چند کتاب در حوزهٔ ارتباط فناوری و جامعه را به فارسی برگردانده و به مجموعه داستان کوتاه جادوگر و شیطان لاپلاس و داستان‌های دیگر و  را ترجمه و منتشر کرده است.

صفحهٔ اینستاگرام / حساب ایکس / کانال تلگرام


آثار در فضای استعاره


خمپاره - متیو کرسل - امیر سپهرام

ساروج

عکس در نسیم تکان می‌خورد. انگشتی کثیف آن را در جایش ثابت نگه داشته است. ناخنی ترک‌خورده و تیز، زمانی لاک‌خورده و اکنون لب‌پر شده، روی عکس نشسته. لبهٔ دندانه‌دندانه شدهٔ ناخن با لبهٔ مضرّس عکس هماهنگ است.

خشت‌های گلجک - متیو کرسل - امیر سپهرام

خشت‌های گلجک

آدم‌های شهری نبودیم. پسِ پشت مرزها زندگی‌ می‌کردیم، جایی که شن‌های عقیق سلیمانی با آسمان پَرکلاغی در هم می‌آمیخت و جانوران بیابانی برای مردن می‌آمدند و حتی عفریت‌های فینتاس مییِل زهرهٔ گام گذاشتن در آن را نداشتند.

اکنون دنیاها را نقاشی می‌کنیم - متیو کرسل - امیر سپهرام

اکنون دنیاها را رنگ می‌کنیم

«شنیده‌ای که من مسئول سیاره‌های ناپدید شده‌ام؟» مرد چشمانش را باز کرد. مردمک‌هایش آن‌قدر گشاد شده بودند که از عنبیه‌هایش فقط حلقه‌های باریکی باقی مانده بود به دور حفره‌هایی تاریک؛ مثل گرفتگی ستاره‌های دوقلوی محتضر.

جادوگر دربار سارا پینسکر امیر سپهرام

جادوگر دربار

پسری که این بار جادوگر دربار خواهد شد بچهٔ بی‌رحمی نیست. نه مثل قبلی یا یکی قبل‌ترش. او هیچ‌وقت از فنجان کارِل نابینا چیزی نخواهد دزدید یا بچه‌های کوچک‌تر را برای گرفتن شیرینی‌شان نخواهد زد یا سگ را با لگد نخواهد کوفت.

سولفور - دمیتری گلوخوفسکی

سولفور

در دل شهری صنعتی و دورافتاده در شمال روسیه، یک افسر تازه‌وارد از زنی مظنون بازجویی می‌کند. در این گفت‌وگوی نفس‌گیر و تدریجی، لایه‌هایی از زندگی او، محیط پرتنش و مرموز اطرافش، و شرایطی که ساکنان این شهر با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، آشکار می‌شود.

حادثه در مودران

در دنیای جنگ‌زده و ماشینی مودِران، ارباب دژی جنگی با موجودی گوشتی و نامأنوس روبه‌رو می‌شود. برخوردی که تضاد عمیق میان انسانیت و سردی ماشین را آشکار می‌کند.

هشت‌هزاری‌متری‌ها جیسون سنفورد امیر سپهرام

هشت‌ هزار متری‌ها

تنها یک بار حرف زد و کلمات از میان لب‌هایی یخ‌زده در صورتی چنان سرمازده، که به عروسکی چینی می‌مانست، زمزمه شدند. درست زیر قله پیدایش کردم

سرود شامگاهی

در دل کهکشانی که دیگر تحت سلطهٔ او نیست، در فراری بی‌پایان از غاصبان به سیاره‌ای ناشناخته پناه می‌برد. او که از نبردهای بی‌امان خسته و ناتوان شده، با وحشت درمی‌یابد که این همان سیاره‌ای است که زمانی بر آن حکمرانی می‌کرده است.

هدف سیستم همان کاری است که می‌کند - جاناتان فیک - امیر سپهرام

هدف سیستم همان کاری است که می‌کند

من در کارِ معجزه بودم. یک عمر همین را به خودم می‌گفتم. ماشین‌هایی که می‌ساختم معجزه می‌آفریدند و به عنوان پاسخی به دعای مردم در جهان پخش می‌کردند. با این حال، مردم مداخلاتم را به شانس نسبت می‌دادند.

کیفر آتش - راجر زلازنی - امیر سپهرام

کیفر آتش

هنوز به یاد دارم خورشید داغی را که بر شن‌های آتوس دل پلاسا می‌تابید و فریاد فروشندگان نوشابهٔ خنک و آدم‌ها یی را که در سمت آفتابی میدان ردیف‌ به ردیف نشسته بودند و عینک‌های آفتابی‌شان چون حفره‌هایی در چهره‌های درخشانشان بود.

بازدم - تد چیانگ - امیر سپهرام

بازدم

در جهانی که هوا منبع حیات و تفکر است، دانشمندی برای کشف راز حیات و جهان زندگی‌اش را به خطر می‌اندازد و تلاش می‌کند آیندهٔ تمدنش را گمانه‌زنی و سرگذشتش را برای آیندگان ثبت کند.

و حالا عالی‌جناب می‌خندد - شیو رامداس – امیر سپهرام

حالا عالی‌جناب می‌خندد

زیر نگاه بی‌امان خورشید، زمین سوخته می‌درخشد. از میان موج گرما، کنده‌های خشکیده و سیاه‌شده از جایی که زمانی مزرعهٔ کنف بود رو به آسمان بیرون زده‌اند. آپا از روی ایوان، بی آن که پلک بزند، به آنها خیره شده است. پیش چشمش تکه‌ای سوخته از یکی‌شان جدا می‌شود و با نسیم به پرواز درمی‌آید.