۱۲ دی ۱۴۰۰
کار وبسایت دیگر راه افتاده و تا حد زیادی روی ظاهرش کار کردهام. یادآوری HTML و CSS جالب است. همهکارهٔ یک وبسایت بودن خوبیاش این است که خوب همهٔ کارهایش را باید خودت بکنی و کار کشیدن از مغز حال خوشی دارد.
یک داستان فوقالعاده هم روی سایت گذاشتم که شاید یکی از بهترین کارهای ژانر وحشتی است که خوانده و ترجمه کردهام: راهنمای میوههای هاوایی.
در ضمن، چون دامنه و وبسایت کانادا هستند و انتشار ترجمهٔ داستانها ممکن است با مشکل کپیرایت مواجه شوند، تصمیمم بر این است که با تکتک نویسندهها مکاتبه و مجوز کسب کنم.
֎
۷ مهر ۱۴۰۰
داستان کوتاه سقوط غریب را روی سایت گذاشتم. یکی از نوشتههای قدیمی خودم است و چندان ژانری محسوب نمیشود؛ شاید کمی وحشت! ولی خوب مزیت مالک و گردانندهٔ انحصاری سایت بودن چنین مزیتهایی هم دارد.
داستان برگرفته از تجربهٔ شخصیام از واقعهای است که به چشم دیدم و تا مدتها روحم را میخراشید.
֎
۳۰ مرداد ۱۴۰۰
چند معرفی در سایت گذاشتهام، ولی چندان مطمئن نیستم که بخواهم این شاخه را ادامه بدهم. اطلاعاتی از این دست در اینترنت فراوان است و تکرارشان چنگی به دل نمیزند. البته، معرفی کتابهای که تألیفی و ترجمهشدهای که در اختیارم گذاشته میشود از این قاعده مستثی خواهند بود؛ دست کم فعلاً، تا مطمئن شود چه «فضای استعاره» چه راهی پیش خواهد گرفت.
خبر مهم این که صفحهٔ اینستاگرام فضای استعاره هم راه افتاده است. هنوز جان نگرفته و البته من هم در شبکههای اجتماعی خامدستم.
֎
۲۹ تیر ۱۴۰۰
نویسندههای بزرگ گمانهزن برای خوانندههای ایرانی ناآشنا نیستند. همهٔ هوادارن ژانری بزرگان این حوزه را میشناسند و کارهای زیادی ازشان خواندهاند. اما نویسندههای جوانتری در دنیای علمیتخیلی و فانتزی و وحشت قلم میزنند که آثارشان بسیار خواندنی و جذاب است. سعی خواهم کرد بیشتر به آنها بپردازم.
֎
۲۱ تیر ۱۴۰۰
اولین داستان به فضای استعاره فرستاده شد:
به درمانگاه ایستگاه واسط میانسیارهای خوش آمدید: زمان از مرگ آخرین بیمار صفر ساعت
البته چند داستان دیگر آماده است، ولی به دلیل این که فرم نگارش این داستان به صورت الگوریتم است، این را ترجیح دادم.
֎
۱۹ تیر ۱۴۰۰
علاقهام به ادبیات گمانهزن، ترجمه، اوقات فراغت و البته قهوههای بیموقع شبانه ایدهٔ راهاندازی فضای استعاره را به ذهنم انداخت. کارهای اولیه را انجام دادم، چند کار از قبل ترجمهشده را جمع کردم و سراغ وردپرس رفتم. روی انتخاب اسم گیر کرده بودم که مقدمهٔ اورسولا لوگوین روی رمانی «دست چپ تاریکی» خودش به دادم رسید. نتیجه شد فضای استعاره.
و این شروع دوبارهٔ فعالیتم در حیطهٔ ادبیات گمانهزن بود.
֎